آزمون هوش هیجانی و آموزش فیزیک
این صفحه را باز کنید و فرم را پر کنید. نتایج برای شما مشخص می شود.
منبع متن زیر ویکیپدیاست.
هوش عاطفی، هوش احساسی یا هوش هیجانی (به انگلیسی: Emotional intelligence | EI) شامل شناخت و کنترل عواطف و هیجانهای خود است. به عبارت دیگر، شخصی که EI بالایی دارد، سه مؤلفهٔ هیجانها را به طور موفقیت آمیزی با یکدیگر تلفیق میکند: مؤلفهٔ شناختی، مؤلفهٔ فیزیولوژیکی و مؤلفهٔ رفتاری. متونِ علم مدیریت بر این باورند که رهبران و مدیران، با هوشهای هیجانیِ بالاتر، توان بیشتری برای هدایتِ سازمانِ تحت کنترلشان دارند. یافتههای جدید نشان میدهد کارکنانی که دارای وجدان کاری و احساس وظیفه شناسی بالایی هستند، اما فاقدِ هوش هیجانی و اجتماعی اند، در مقایسه با کارکنان مشابهی که از هوش هیجانی بالایی برخوردارند، عملکرد ضعیف تری دارند. از مقالاتِ پژوهشی برخی دانشمندان این اینگونه بر میآید که، کسانی که از هوش هیجانی برخوردارند میتوانند عواطف خود و دیگران را کنترل کرده، بینِ پیامدهای مثبت و منفی عواطف تمایز گذارند و از اطلاعاتِ عاطفی برای راهنمایی فرایندِ تفکر و اقدامات شخصی استفاده کنند. هوش هیجانی، اصطلاحِ فراگیری است که مجموعهٔ گستردهای از مهارتها و خصوصیات فردی را دربرگرفته و به طور معمول به آن دسته مهارتهای درون فردی و بین فردی گفته میشود که فراتر از دایرهٔ مشخصی از دانشهای پیشین، چون بهرهٔ هوشی و مهارتهای فنی یا حرفهای است.
ارسطو میگوید:
"عصبانی شدن آسان است؛ همه میتوانند عصبانی شوند، اما عصبانی شدن در برابر شخصِ مناسب، به میزان مناسب، در زمان مناسب، به دلیل مناسب و به روش مناسب – آسان نیست!"
اصطلاح هوش عاطفی برای اولین بار در دهه ۱۹۹۰ توسط دو روانشناس به نامهای جان مایر و پیتر سالووی مطرح شد. آنان اظهار داشتند، کسانی که از هوش هیجانی برخوردارند، میتوانند عواطف خود و دیگران را کنترل کرده، بین پیامدهای مثبت و منفی عواطف تمایز گذارند و از اطلاعات عاطفی برای راهنمایی فرایند اندیشه و اقدامات شخصی استفاده کنند. دانیل گلمن صاحب نظر علوم رفتاری و نویسنده کتاب «کار کردن به وسیله هوش هیجانی» اولین کسی بود که این مفهوم را وارد عرصه سازمان نمود. گلمن هوش هیجانی را استعداد، مهارت یا قابلیتی دانست که عمیقاً تمامی تواناییهای فردی را در دایرهٔ خود دارد. در مدل گُلمن به طور خلاصه پنج حوزهٔ اساسی هوش هیجانی مورد بررسی قرار گرفته است:
شناخت هیجانها و احساسات خود، خودآگاهی
مدیریت هیجانها و احساسات خود، خودمدیریتی
خودانگیزشی
تشخیص و درک هیجانها و احساسات دیگران، دیگرآگاهی
مدیریت رابطه با دیگران، دیگر مدیریتی
مدل گُلمن که امروزه به طور وسیعی به رسمیت شناخته شده است، این مدل میگوید، به این معنا نیست که وقتی فردی، دارای هوش عقلی یا بهرهٔ هوشی (IQ) بالایی است، لزوماً دارای هوش هیجانی بالا نیز هست. هوشمند بودن یک امتیاز است که البته تضمینی برای موفقیت در زندگی و روابطِ بین فردی و اجتماعی نخواهد بود.
داشتن دانش و آگاهی دربارهٔ احساسات و هیجانات کودک برای والدین الزامیست. باید محیطی را ایجاد کرد که همه به بیان احساسات خود بپردازند. از بچه خواسته شود احساسات خود را نقاشی کند یا به زبان بیاورد. احساس امنیت و فضای حمایتی نیز به این روند کمک خواهد کرد.
هوش هیجانی به دلیل کاربردهایی که دارد و بخصوص در مورد کودکان از جایگاهی ویژه برخوردار است. هوش هیجانی به کودکان کمک میکند تا در موقعیتهای تهدید کننده و خطرناک، واکنش مناسب تری برای نجات خود انجام دهند. همچنین با کمک هوش هیجانی میتوانند به ریشههای غم و شادی در خود پیببرند و آن را مدیریت کنند. حساسیت و هوش هیجانی بالاتر به کودکان کمک میکند تا نیازهای دیگران را درک، حداقل با همدلی به آنها کمک و با کنترل بر احساسات خود، حس مسئولیت پذیری را در خود تقویت کنند. در مجموع، هوش هیجانی به خصوص به کودکان کمک میکند تا یادگیری بهتری داشته و خوشحالتر، سالمتر و موفق تر باشند.
واقعیت آن است که کودکان، هیچگاه آنچه را که شما میگویید، انجام نمیدهند، اما همیشه در پایان، آنچه را که شما انجام میدهید به انجام میرسانند؛ بنابراین، پیش از اینکه ما به کودک خود فکر کنیم که چگونه میتوانیم، هوش هیجانی او را پرورش دهیم یا هیجانهای او را مدیریت کنیم، بهتر است، ابتدا به فکر فراگیری روشهایی برای مدیریت هیجانهای خود باشیم، آنگاه خواهیم دید که آنها چطور میتوانند، عواطف و احساسهای خود را مدیریت نمایند. برای پرورش هوش هیجانی و اجتماعی در کودکان، نباید منتظر بمانیم که تنها خود آنها با ما ارتباط برقرار کنند. هرچند این سخن، به این معنا نیست که آنها قادر به برقراری ارتباط نیستند. زیرا آنها درست از زمانی که به دنیا میآید، بدون اینکه هیچ کلمهای را بشناسند، میتوانند با دیگران ارتباط برقرار کنند.
توانمندیهای هوشی ثابت هستند اما هوش هیجانی میتواند فراگرفته شود یا بهبود یابد.زمانی که کودکان از نظرهوش هیجانی هوشمند شوند قادرخواهند بود به استعدادهای خود دست یابند. دلیل آن است که عملکرد بالای مغز به وسیله تنش محدود شده، بدینسان کودک قادر به تمرکز نبوده و نمیتواند به تفکر بپردازد. کودکانی که یادمیگیرند همسو با واکنشها مثبت فکرکنند قادرخواهند بود که برهیجانات سخت خود چیره شوند.یادگیری و حافظه تحت تأثیر هیجانهای شدید قرار میگیرند و هیجان میتواند تامینکننده سوخت برای یادگیری قلمداد شود.
کنترل کردن و ابراز کردن مناسب احساسات به کاهش مشکلات رفتاری منتهی میشود و نهایتاً به پذیرش بیشتر دیگران کودکانی که هیجانِ همسویِ منفی خودشان را به شکل غیرقابل کنترل مثل به هم کوبیدن در و ناسزا ابراز میکنند، واکنش منفی دیگران را علیه خود برمیانگیزد. این بازخوردهای منفیِ دیگران باعث میشود از خود ارزشمندیِ کودکان کاسته شود. نیاز احساس به مهم بودن، احساسِ موردِ حمایت بودن، احساسِ احترام و حسِ دوست داشته شدن، از جمله نیازهایی است که کودکان را به جنگ با مشکلات و تلاش برای حل مسایل وامیدارد. هنگامی که آنان این احساسات را در محیطهای مربوط تجربه نکنند ممکن است برای تأمین نیازهای خود، به سمتِ واکنشهای منفی هدایت شوند. مشکلات رفتاری نتیجه هوشِ هیجانیِ پایین و خشونت نیز ممکن است زاییده احساساتی چون ضعف و ناکامی و درحاشیه بودن باشد.
والدین با صحبت کردن، مکث کردن، توجه کردن به بیان احساسها و هیجانهای نوزاد و کودک خود، دادن فرصت تمرین هیجانها به او در محیط بازی، ارائه الگوی تقویت و مشاهدهای و نوازشگری میتوانند، سنگ بنای ارتباط اجتماعی و پرورش هوش هیجانی را در کودکان بنا کنند.
عوامل مؤثر در هوش هیجانی
سالووی توصیف مبنایی خود را از هوش هیجانی بر اساس نظریات گاردنر در مورد استعدادهای فردی، قرار میدهد و این تواناییها را به پنج حیطه اصلی بسط میدهد.
شناخت عواطف شخصی
خود آگاهی- تشخیص هر احساس به همان صورتی که بروز میکند- سنگ بنای هوش هیجانی است. توانایی نظارت بر احساسات در هر لحظه برای به دست آوردن بینش روان شناختی وادراک خویشتن، نقشی تعیین کننده دارد. ناتوانی در تشخیص احساسات واقعی، ما را به سردرگمی دچار میکند. افرادی که نسبت به احساسات خود اطمینان بیشتری دارند، بهتر میتوانند زندگی خویش را هدایت کنند. این افراد دربارهٔ احساسات واقعی خود در زمینه اتخاذ تصمیمات شخصی از انتخاب همسر آینده گرفته تا شغلی که برمیگزینند، احساس اطمینان بیشتری دارند.
به کار بردن درست هیجانها
قدرت تنظیم احساسات خود، توانایی و مهارت عاطفی است که بر حس خود آگاهی متکی میباشد و شامل ظرفیت شخص برای تسکین دادن خود، دور کردن اضطرابها، افسردگیها یا بی حوصلگیهای متداول و پیامدهای شکست، است. افرادی که به لحاظ این توانایی ضعیفند، به طور دایم با احساس نومیدی و افسردگی دست به گریبانند، در حالی که افرادی که در آن مهارت زیادی دارند، با سرعت بسیار بیشتری میتوانند ناملایمات زندگی را پشت سر بگذارنند.
برانگیختن خود
برای جلب توجه، برانگیختن شخصی، تسلط بر نفس خود و برای خلاق بودن لازم است سکان رهبری هیجانها را در دست بگیرید تا بتوانید به هدف خود دست یابید. خویشتن داری عاطفی- به تأخیر انداختن کامرواسازی و فرونشاندن تکانشها -زیر بنای تحقق هر پیشرفتی است. توانایی دستیابی به مرحله غرقه شدن در کار، انجام هر نوع فعالیت چشمگیر را میسر میگرداند. افراد دارای این مهارت، در هر کاری که بر عهده میگیرند بسیار مولد و اثر بخش خواهند بود.
شناخت عواطف دیگرانهمدلی، توانایی دیگری که بر خود آگاهی عاطفی متکی است، «مهارت ارتباط با مردم» است. افرادی که از همدلی بیشتری برخوردار باشند، به علایم اجتماعی ظریفی که نشان دهنده نیازها یا خواستههای دیگران است توجه بیشتری نشان میدهند. این توانایی، آنان را در حرفههایی که مستلزم مراقبت از دیگرانند، تدریس، فروش و مدیریت موفق تر میسازد.
حفظ ارتباطها
بخش عمدهای از هنر برقراری ارتباط، مهارت کنترل عواطف در دیگران است، مانند صلاحیت یا عدم صلاحیت اجتماعی و مهارتهای خاص لازم برای آن. اینها تواناییهایی هستند که محبوبیت، رهبری و اثر بخشی بین فردی را تقویت میکنند. افرادی که در این مهارتها توانایی زیادی دارند، در هر آنچه که به کنش متقابل آرام با دیگران بازمیگردد بخوبی عمل میکنند، آنان ستارههای اجتماعی هستند.
البته افراد از نظر تواناییهای خود در هر یک از این حیطهها، با یکدیگر تفاوت دارند و ممکن است بعضی از ما برای نمونه در کنار آمدن با اضطرابهای خود به طور کامل موفق باشیم، اما در تسکین دادن نا آرامیهای دیگران چندان کار آمد نباشیم. بدون شک، زیر بنای اصلی سطح توانایی ما، عصب است اما مغز به طرز چشمگیری شکل پذیر است و همواره در حال یادگیری است.
سستی افراد را در مهارتهای عاطفی میتوان جبران کرد: هرکدام از این حیطهها تا حد زیادی نشانگر مجموعهای از عادات و واکنش هاست که با تلاش صحیح، میتوان آنها را بهبود بخشید.
۱. در مورد آدمهایی که نمیشناسید، کنجکاو هستید.
آیا عاشق ملاقات آدمهای جدید هستید، و پس از اینکه تازه با کسی آشنا شدید به طور طبیعی تمایل دارید، کلی سوال آنها بپرسید. اگر اینطور است، درجهی خاصی از همدلی، به عنوان یکی از اجزای مهم تشکیلدهندهی هوش هیجانی، درونتان وجود دارد. آدمهایی که همدلی بالایی دارند (HEPs) – کسانی که پذیرای نیازها و احساسات دیگران هستند، و در رفتارهایشان به این نیازها توجه میکنند – معمولا چیز بسیار مهمی درونشان وجود دارد: آنها در مورد غریبهها بسیار کنجکاو هستند و با آغوش باز از دانستن اطلاعات بیشتر در مورد آنها استقبال میکنند.
کنجکاوی در مورد دیگران راهی برای پرورش همدلی نیز است. رومن کریزناریچ، مولف کتاب در دست چاپِ همدلی: کتاب راهنما برای تحول، در وبگاه گریترگود مینویسد: ” کنجکاوی همدلیمان را افزایش میدهد؛ وقتی با آدمهای خارج از چرخهی معمول اجتماعیمان صحبت میکنیم، با نحوهی زندگی و جهانبینیهای بسیار متفاوتی نسبت به خودمان، مواجه میشویم.”
۲. رهبر شایستهای هستید
به اعتقاد گلمن، معمولا همهی رهبرانِ استثنایی یک ویژگی مشترک دارند. علاوه بر نیازهای سنتی کسب موفقیت – استعداد، بلندهمتی و اخلاق کاری قوی – آنها دارای درجهی بالایی از هوش هیجانی هستند. وی در تحقیق خود، با مقایسهی افراد معمولی با کسانی که جزء بهترین رهبران ارشد بودند، دریافت نزدیک به ۹۰ درصد تفاوتهایی که در شناختنامههای این دو گروه وجود دارند ارتباطی به توانایی ادراکیشان ندارد، بلکه مربوط به هوش هیجانیشان هستند.
گلمن در مجلهی کسبوکار هاروارد مینویسد: "هر قدر جایگاه فردی یک مجری مشهور بالاتر باشد، به دلیل اثربخشی بالایاش، قابلیتهای هوش هیجانی بالاتری در وی بروز میکند.”
۳. نقاط قوت و ضعفتان را میشناسید
بزرگترین نشانهی خودآگاهی این است که در مورد شناخت خودتان صداقت داشته باشید – بدانید در چه موضوعاتی مهارت دارید، چه جاهایی نیاز به تلاش بیشتر دارید، و همهی اینها را در خودتان بپذیرید. یک فرد باهوش هیجانی میداند چگونه نقاط قوت و ضعفاش را بشناسد، و میتواند در ذهناش تحلیل کند چگونه در این چارچوب موثرترین کارکردش را ارائه دهد. این آگاهی باعث ایجاد اعتماد به نفس قوی میشود که از نظر گلمن یکی از عوامل مهم هوش هیجانی است.
وی میگوید: "اگر بدانید واقعا در چه موضوعاتی تاثیرگذاری بیشتری دارید، پس میتوانید در آن موضوعات با اعتماد به نفس کامل کار کنید”.
۴. به خوبی به همه چیز توجه میکنید
آیا با هر صدایی، نوشتهای و فکر گذرایی تمرکزتان را از دست میدهید؟ در این صورت، این مسئله میتواند شما را از عمل کردن در بالاترین سطح هوش هیجانی باز دارد. ولی به گفتهی گلمن، توانایی مقاومت در برابر عوامل حواسپرتی و تمرکز بر آنچه در حال انجامش هستید بزرگترین راز هوش هیجانی است. بدون حضور درونی و اجتماعی، پرورش خودآگاهی و ایجاد روابط قوی کار دشواری است.
گلمن میگوید: "اگر فردی در دوران کودکی بتواند بر کار یا درساش تمرکز کامل داشته باشد و خواندن یک نوشتهی غیر مهم یا انجام یک بازیِ ویدئویی را به بعد از اتمام کار اصلیاش موکول کند… میتواند با قدرت پیشبینی کند در بزرگسالی به موفقیت مالی میرسد؛ این عامل از داشتن IQ بالا یا ثروت خانوادگی، بسیار مهمتر است. این توانایی را میتوانیم به کودکانمان آموزش دهیم”.
۵. دقیقا میدانید از چه چیزی ناراحت هستید
همهی ما در طول روز برخی تغییرات هیجانی را تجربه میکنیم، و معمولا هم نمیدانیم این موج عصبانیت یا اندوه از کجا آمده است. ولی مهمترین جنبهی خودآگاهی، تواناییِ شناساییِ دلایل هیجانات و ناراحتیهایمان است.
با خودآگاهی میتوانید به جای اینکه هیجانات را اشتباهی بشناسید یا نادیده بگیرید، آنها را در لحظهی بروز شناسایی کنید. آدمهای باهوش هیجانی در لحظهی بروز هیجانات اندکی درنگ میکنند، احساساتشان را درک میکنند و تاثیر هیجانات را بر آنها ارزیابی میکنند.
۶. با اغلب آدمها کنار میآیید
گلمن میگوید: "داشتن روابط موثر و راضیکننده نشانهی داشتن هوش هیجانی است”.
۷. عمیقا تمایل دارید فرد بااخلاق و خوبی باشید
یک جنبه از هوش هیجانی "هویت اخلاقی”مان است که نشان میدهد به چه میزان تمایل داریم خودمان را به عنوان یک آدم اخلاقی و مهربان ببینیم. اگر شما هم تمایل دارید این بخش از وجودتان را پرورش دهید (صرفنظر از اینکه نحوهی رفتارتان در شرایط مشابهِ گذشته گونه بود)، حتما دارای EQ بالایی هستید.
۸. با حوصله و شکیبایی به دیگران کمک میکنید
اگر عادت کنید با حوصله به دیگران توجه کنید، خواه اینکه به آرامی تغییر مسیر دهید و به دوستی سلام کنید یا به یک خانم سالمند در مترو کمک کنید، نشان میدهید دارای هوش هیجانی هستید. بسیاری از ما در اغلب اوقات به خودمان و کارهایمان تمرکز میکنیم. و دلیل این مسئله هم آن است که آنقدر در شرایط استرسزا و با مشغلهی زیاد دور خودمان میچرخیم و دنبال انجام کارهایمان هستیم که به راحتی هیچ زمانی برای توجه (چه رسد به کمک) به دیگران نداریم.
گلمن در برنامهی تدتاک با موضوع مهربانی اینگونه عنوان کرد: "در همهی انسانها طیفی وجود دارد که از حالت کامل خودغرقی (self-absorption) به سوی توجه و همدلی و مهربانی پیش میرود. حقیقت این است که اگر تمرکزمان به خودمان باشد، اگر غرق در خویشتن شویم – که اغلب در طول روز اینگونه هستیم – واقعا دیگر نمیتوانیم به دیگران توجه کنیم”.
آگاهی بیشتر از دنیای اطرافمان، برخلاف غرق شدن در دنیای کوچک درونمان، و پرورش بذر مهربانی – از اجزاء مهم EQ هستند.
۹. در خواندن حالات چهرهی آدمها ماهر هستید
توانایی حس کردن احساسات دیگران از نشانههای مهم EQ بالا است.
۱۰. پس از سقوط، به سرعت کمر راست میکنید
اینکه چگونه با اشتباهات و موانع کنار میآیید، تا حدودی زیادی میتواند شخصیتتان را نشان دهد. افراد باهوش هیجانی بالا میدانند اگر قرار باشد فقط یک کار در زندگیمان انجام دهیم، این است که به راه درستی که میرویم ادامه دهیم. وقتی یک فرد باهوش هیجانی شکست یا مانعی را تجربه میکند، میتواند به سرعت خود را بازیابد. این مسئله تا حدودی به دلیل تواناییشان در تجربهی آگاهانهی هیجاناتِ منفی است؛ به شکلی که به این هیجانات اجازهی تسلط بر رفتارهایشان را نمیدهند، و این کار قدرت انعطافپذیریشان را بالاتر میبرد.
باربارا فردریکسن، مولف مثبتگرا در مصاحبهاش با مجلهی اکسپریِنس لایف گفت: "افراد انعطافپذیر هیجانات منفیشان را پنهان نمیکنند، بلکه اجازه میدهند در کنار احساسات دیگرشان قرار بگیرد. با این کار، به صورت همزمان احساس میکنند ‘در مورد این موضوع ناراحت هستم’، و به این موضوع نیز فکر میکنند ‘ولی از آن موضوع راضی هستم'”.
۱۱. ویژگیهای افراد را به درستی حدس میزنید
همیشه قادر بودهاید از همان ابتدای آشنایی، متوجهِ نوع شخصیت فرد مقابلتان شوید – و کمتر پیش میآید حدستان اشتباه باشد.
۱۲. به صدای درونیتان اعتماد میکنید
به گفتهی گلمن، فرد باهوش هیجانی با اطمینان بر بینش و بصیرتاش تکیه میکند. اگر بتوانید به خودتان و هیجاناتتان اعتماد کنید، دیگر دلیلی ندارد صدای درونیتان (یا آن حالتی که در دلتان احساس میکنید) را که راه را به شما نشان میدهد نادیده بگیرید.
۱۳. همیشه به خودتان انگیزه میدهید
آیا در کودکی، حتی اگر قرار نبود به شما جایزهای بدهند، باز هم بلندهمتی و سختکوشی میکردید؟ اگر در همان آغاز همیشه به خودتان انگیزه میدادید – و توجه و انرژیتان را فقط معطوف پیگیری اهدافتان میکردید – احتمالا EQ بالایی دارید.
۱۴. میدانید در چه مواقعی جواب منفی بدهید
طبق گفتهی گلمن، خودتنظیمی، به عنوان یکی از ۵ جزء هوش هیجانی، به معنی توانایی در منظم کردنِ خودتان و اجتناب از عادات ناسالم است. آدمهای با هوش هیجانی معمولا برای تحمل استرس (محرک عادات بد در خیلی از آدمها) و کنترل آرزوهایشان آمادگی کامل دارند.
منبع: آلامتو